پادشاها از سکوتت خوانده ام فرمان به رفتن داده ای!
بی سبب افتان و خبزان امر به رفتن کرده ای!/
پادشاها لطف و انصافت کجاست؟
آنهمه عشق و وفایی که گفتی پس کجاست؟/
امر و فرمانت مثال خنجری بر قلب بیمارم نشست
این غرور و این دلم با حکم تو در هم شکست/
درد این تحقیر مرا دیوانه کرد
چون امیدم را بکشت و عشق را ویرانه کرد/
پادشاها میروم،بی مزد و منت میروم
با دلی پرخون و اندوهی فراوان میروم/
با تنی زخمی و روحی پر ترک من میروم
با دلی ماتم زده از سوی تو من میروم/
پادشاها از برای خاطر تو میروم
چونکه فرمان داده ای من میروم/
پادشاها میروم،بی کم و کاست هم میروم
پادشاها دلبرم، با عشق بر تو میروم/
پادشاها میروم، من میروم
با تنی پرخون و بی دل می روم/
میروم تا که شاید این دلت باور کند
قصه عشق مرا در این جهان اعلان کند/
عاشقی بودم مثال همرهی در کوی تو
خسته گشتی و شدم من هم بُــرون از کوی تو/
(شعر: امیر امیری)